شب هایم بروز شده اند
دردهایم آنلاین
به مغزم کلیک که می کنم بالا نمی آید !
می خواهم نباشم
کاش سرم را بردارم و برای یک هفته
در گنجه ای بگذارم و قفل کنم!
در تاریکی یک گنجه خالی
و روی شانه هایم در جای خالی سرم چناری بکارم
و برای یک هفته در سایه اش آرام بگیرم
گـاهـی ایـنـکـه صـبـح هـا
دلـت نـمـی خـواد بـیـدار بـشـی
هـمـیـشـه نـشـونـه ی تـنـبـلـی نـیـسـت !
خسته ای از زنـدگـی …!
نـمـی خـوای قـبـول کـنـی کـه یـک روزِ دیـگـه شـروع شـده …
در زندگی من اتفاق هایی همیشه می افتند
حتی وقتی دستشان را میگیرم
دلت برای من نسوزد ؛
من عادت کرده ام که همیشه
دستی چوب لای چرخ آرزوهایم بگذارد
دل استــ دیگر خسته میشود …
بی حوصله میشــود …
از روزگار از آدمـــــــها از خــودشـــــ
از این قابــها , از اثباتــ , از تـــــوضیــح
از کلماتــــی که رابـــطه ها را به گند میکشـــد
آخرین بار ?ه من از تهِ دل خندیدم
علتش پـول نبود
انع?اسِ جُو? هر روز نبود
علتش، چهرهیِ ژولیدهیِ ی? دلق?,
یا زمین خوردن ی? ?ور نبود …
من بهِ « من » خندیدم !
?ه چو ی? دلق? ِگیج
نقش ی? خنده به صورت دارم و دلم میـــگرید …!
نمیدانم چه کسی
دست اتفاق های خوب زندگی ام را گرفته است
که دیگر نمی افتد !
این روزها ، تلخم
دست برداشتهام از توجهِ بی وقفه به حضور آدم ها
پرهیز میکنم از ثبتِ
وجودهایی که ماندگاری ندارند…
این روزها ، تلخ تر از همیشه
از همه ی آدمها بریده ام !
گذاشتــم به دارم بکشنــد . . .
بــی گنــاه بـــودم اما ،
حوصلـــه اثبـــاتش را نـــداشتم . . !
لعنت به این روزها !
این روزها که اسم دارند ، شماره دارند ، تعطیلی دارند ،
هفته و ماه و سال دارند اما افسوس که روح ندارند …
خــستــہ امـ …
از صبورے خــستـــہ ام …
از فــَریــــادهایے که در گـــلویـــم خفـہ مانـد …
از اشـــــــک هایــی که قـاه قـاه خنــــده شـ? …
و از حــــرف هایے که زنـــده بہ گـــور گــَشت در گــورستا??ِ دلـــــم
آســــا?? نیست در پــَس خـــنـده هاے مصــنوعے گریــہ هاے دلت را ،
در بــی پنـــاهیت در پشت هـــــزارا?? دروغ پنهـــا?? کنے …
ایــــ?? روزهــا معنے را از زنـدگـــے حذف کــر?ه امـ …
بدون تو برایـــم فرق نمــےکــُنـد روزهایـــم را چگونــہ قربانـے کنمـ
کاش زندگی من هم
مثل دوست داشتنهای تو کوتاه بود . . .
سخت است اتفاقی را انتظار بکشی
که خودت هم بدانی در راه نیست !
خوابهایم گاهی زیباتر از زندگیم می شوند
کاش گاهی برای همیشه خواب می ماندم
خسته اونــے نیســتــ ?ہ خـوابــیــده ?
اونـــیـــه ?ہ نـمـیـتـونـه بـخــوابــه . . .!
زنـدگــی انـگــار تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد … !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی …
خـیــالـت راحـت !
خـسـتـگــی ِ مــن بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود …
دیگر حوصله ای نمانده است!
راستی ، مگر حوصله هم جزء آن چیزهایی بود
که تو آورده بودی که موقع رفتنت همه اش را بردی ؟
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت خط تیره گذاشت و گفت: تو باش اسیر سرنوشت…
کم سرمایه ای نیست؛
داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند!
ولی از آن بهتر داشتن آدمهاییست که وقتی حالت را میپرسند؛
بتوانی بگویی: خوب نیستم…!
به آیینه نگاه میکنم …
لبخند میزنم …
لبخند نمیزند …
خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم !
هر تمام شدنی که مرگ نیست !؟
گاهی میتوان کنارِ یک پنجره سیگار به دست و منتظر “پوسید” …
دیگر هیچ چیز “شیرین” نیست
جز خوردن یک قهوه “تلخ” با تــــو . . .
یکی بود ، یکی نبود
من موندم و اون نموند
من دیدم و اون ندید
من خواستم و اون نخواست
من التماس کردم و اون نشنید
من هستم و اون رفته !
من خستم و اون
چه جمله ی غریبی است “فراموشت می کنم”
وقتی تا آخر عمرت با یاد او زندگی می کنی !
روزها بی تو می گذرند
و شب ها با تو نمی گذرند
تمام درد من این است !
روزچون تیر و کمان اگرچه نزدیک
ولی پیوستن ما نهایتش فاصله بود !
من کاناپه ای پوسیده در باران
تو سربازی دورافتاده با گلوله ای در پهلو
چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم !
روز
راستش را بخواهی امروز هیچ اتفاق خاصی رخ نداد
فقط حدود ظهر باران کوتاهی بارید اما زار زار
روز
تو راحت فراموش می کنی
باز دل می بری ، باز دل می بازی
و من به خط کشیدن روی دیوارها ادامه می دهم !
فرو می ریزد عاقبت
سقف خانه ای
که جای خالی ات ستون های آن باشد !
روز
اگر خبری از من نشد نگران نشو
یک فاتحه بخوان !!!
روز
از روزی که تصمیم به رفتن گرفته ای
بلاتکلیفی بین ما موج میزند
مثلا همین دل من
نمیداند با تو بیاید ؟ یا پیش من بماند ؟؟؟
روز
پشت این عکس نمی تواند دیوار باشد
من پشت این عکس با تو قدم زده ام !
روز
دیروز دستش تو دستت بود
امروز بغضش تو گلوت
روز
گاهی اوقات حسرتِ تکرارِ یک لحظه
دیوانه کننده ترین حس دنیاست
تداعی نشو اینقدر در این همه خیابان
در این همه آدم !
خدایا حالم خوب نیست
یک مسکن قوی می خواهم بدون تجویز روزگار هم
“مرگ” میدهی ؟؟؟
روزهایم با یاد تو
و شب هایم با خواب تو سر میشوند !
پای رفته را میتوان برگرداند اما دل رفته را هرگز !
کاش م?شد آدم گاه? به اندازه ? ن?از بم?رد
و بعد بلند شود آهسته آهسته خاکها?ش را بتکاند
و گردها?ش بماند
اگر دلش خواست برگردد به زندگی
دلش نخواست بخوابد تا ابد
هیچ اتفاقی نیفتاده
ستون حوادث هنوز خالیست
زنده ام بی تو ! باورت میشود ؟؟؟
•
•
•
من دلم گرم تو بود ، تو سرت گرم دلم …
•
•
•
•
•
•
سرد خواهد شد روزهایت بی آغوش من …
بر تن کن دروغ هایی را که بافتی …
•
•
•
•
•
•
باید قاب بگیرم حرف هایت را
همه “عکس” شدند !
•
•
•
•
•
•
یه خط داشت اما هفت خط بود …
به همین سادگی !
•
•
•
•
•
•
دنیا رو می بینی ؟
حرف حرف میاره ، پول پول میاره ، خواب خواب میاره …
ولی محبت خیانت میاره !
•
•
•
•
•
•
اینی که من دارم می کشم ، درد بی تو بودن نیست
تاوان با تو بودنه !
•
•
•
•
•
•
مشترکم بودی که در دسترس نبودی !
خاموشت کردم تا ابد
•
•
•
•
•
•
گاهی به بعضیا باید بگی عزیزم اگه برام بزرگ شده بودی
فقط به خاطر خطای دیدم بود
میدونی که من آستیگماتم
•
•
•
•
•
•
هدف از آفرینش بعضی ها فقط اینه که با بودنشون
به ما ثابت میکنن که تنهایی چه نعمت بزرگیه !
•
•
•
•
•
•
لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم …
“تــــــــــــو” غلط اضافیِ زندگیم بودی …
•
•
•
•
•
•
آنقدر خوب هستم که ببخشمت … اما …
آنقدر احمق نیستم که دوباره به تو اعتماد کنم !
•
•
•
•
•
•
از همه جا بوی مهر میاد ، از تو هنوزم بوی بی مهری !
•
•
•
•
•
•
من خیلی “با احساسم”
ولی یادت نره ؛ تنفرم یه حسه … !
•
•
•
•
•
•
می بینی ؟
بی تو ایستاده ام روی پاهای خودم و دارم تو را نگاه می کنم
که حتی روی حرف های خودت هم نمی توانستی بایستی …
•
•
•
•
•
•
هیسسسسسسسسسس …
کمی آرامترتنها باش و بی صداتر بشکن ، آهسته تر سراغش را بگیر !
ممکن است بیدارشود وجدان نداشته اش !
•
•
•
•
•
•
دل من تنها بود …
دل تو اما نه …
آفرین بر دل پر مشغله ات …
کز سر لطف با دلم بازی کرد …
•
•
•
•
•
•
عزیزم …
شما روی پاهات نمی تونی وایسی چه برسه به حرفات …
•
•
•
•
•
•
دل شما کاروانسرا نیست
نگذارید دیگران وسط دل شما
خستگی رابطه های قبلیشان را در کنند
•
•
•
•
•
•
حرفی نیست
فقط مینویسم رفت ، آن احساسی که تو را دوست میداشت
•
•
•
•
•
•
خیال کردی وقتی به همراه دیگری از کنارم می گذری ، دنیا به آخر می رسد …
دنیایت من بودم که به آخر رسیدم و تو اکنون هـــــیــــــچ نیستی !
•
•
•
•
•
•
از روی کینه نیست اگر خنجر به سینه ات می زنند !
این مردمان تنها به شرط چاقو دل می برند …
•
•
•
•
•
•
گاهی باید آدمای اطرافت رو کنار بذاری !
بعضیارو برای یک ساعت و بعضیا رو برای همیشه
•
•
•
•
•
•
شاید واسه خودت کسی باشی
ولی واسه من هیچی نیستی
•
•
•
•
•
•
سراب هم که دیدی تظاهر کن که داری ازش آب میخوری و سیراب میشی !
نزار به دروغش افتخار کنه !
•
•
•
•
•
•
چه کرده ای با من که این روزها
تــــو را فقط به اندازه ی یک اشتباه می شناسم ؟
•
•
•
•
•
•
گفتم فراموشت میکنم !
گفت نمیتونی …
رفت ، بعد از یه مدت برگشت ؛ گفت دیدی نمیتونی ؟
گفتم شمــــــا ؟
•
•
•
من همیشه خوشحالم میدانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند..
زندگی کوتاه است..
پس به زندگی ات عشق بورز..
خوشحال باش ..و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و..
قبل از اینکه صحبت کنی>> گوش کن
قبل از اینکه بنویسی >> فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی>>در آمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی>>ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی>>احساس کن
قبل از تنفر>>عشق بورز
زندگی این است..احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
تنهایی را ترجیح میدم به تن هایی که روحشان با دیگریست..
اکنون بخواهمت که چه بشود
آن روزها که مشترک مورد نظر بودی هیچوقت در دسترس نبودی
چه برسد الان که نه مشترکی نه در دسترس و نه مورد نظر...