سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر های غمگین

 

غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست ، و من امشب قسم خوردم تو هرگز نرنجانم . . .

.

.

.

ای دوست پای هر کلی خار مشو ، با هر که دم از عشق میزند یار مشو . . .

.

.

.

نیمه شبی من خواهم رفت ، از دنیائی که مال من نیست

از زمینی که بیهوده مرا بدان بسته اند . . .

.

.

.

صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ، ولی از این دو دردناک تر

این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش . . .

.

.

.

غروب غم هایت را به هر بهائی خریدارم ، مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم . . .

.

.

.

خدا از بهترین ها فقط یه دونه خلق کرده ، دقت کردید چقدر تنهائید . . . ؟

.

.

.

روی آن شیشه تبدار تورا"ها" کردم،اسم زیبای تورابانفسم جاکردم،شیشه بدجوردلش ابری

وبارانی شد،شیشه رایک شبه تبدیل به دریاکردم، باسرانگشت کشیدم به دلش عکس

تورا،عکس زیبای توراسیرتماشا کردم

.

.

.

باران رابه خاطر رطوبتش گل را بخاطر لطافتش وتورابه خاطرمحبتت دوست می دارم . . .

.

.

.

تو اگر میدانستی ,که چه زخمی دارد که چه دردی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن

از من خسته نمی پرسیدی آه ای سرو , چرا تنهایی ؟

.

.

.

من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: در عصر ها انتظاربه حوالی بی

کسی قدم بگذار ! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهای شو ،کلبهی

غریبی ام را پیدا کن کنار بید مجنون خزان زاه و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام! در کلبه را باز

کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو ? حریر غمش را کنار بزن او را می یابی ...


ارسال شده در توسط سامی
انسان به سه  بوسه تکمیل میشود ،
بوسه ی مادر که با آن پا به عرصه ی خاکی میگذاری ،
بوسه ی عشق که یک عمر با آن زندگی میکنی ،
بوسه ی خاک که با آن پا به عرصه ی ابدیت میگذاری
 
*************************************************************
 
بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ،
بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ،
بوسه آتش می زند بر جسم و جان ،
بوسه یعنی عشق من با من بمان
 
ارسال شده در توسط سامی

خــوب ِ مــن ،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
.
.
.
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
.
.
.
و امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر
فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود
دلش آغوش گرم میخواهد
.
.
.
من آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم
تو آنقدر نخواستی که هیچ چیز از من ندیدی
.
.
.
روزی میرسد که با لبخند تو بیدار میشوم
این روز هر زمان که میخواهد باشد
فقط باشد
.

ادامه مطلب...

ارسال شده در توسط سامی

تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
اینها همه حرف دلم بود ، همین!
.
.
.
نمیتوانم در خیالم ، روزی را ببینم که تو نیستی
من در کوچه ها آواره و سرگردان باشم
و هر کسی مرا ببیند از  من بپرسد در جستجوی کیستی؟
.
.
.
مثل او که در کنار ساحل دریا نشسته
به امواج دریا دل بسته
من هم نشسته ام در کنار ساحل قلب تو
و دل بستم به تو
دل بستم به امواج خروشان عشق تو
.
.
.
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم
.

ادامه مطلب...

ارسال شده در توسط سامی

عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست ..
و غمــت سـهم ِ مــن!
.
.
.
درد اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو !
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ، آب شو ، آه مگو !
.
.
.
شبانه هایم برای تو
عشق هم …
خاطره ی مُرده ای باشد
برای وقت های کسالت
.
.
.
من که به هیچ دردی نمیخورم …
این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …
.
.
.
دیار عاشقی هم شهر هرت داره !!!
خیلی راحت دل می دزدن ، دل می برن ، دل می شکنن …
.
ادامه مطلب...

ارسال شده در توسط سامی
<   <<   6   7   8   9   10      >