دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی، تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم
.
.
.
راستش را بخواهی از موقعی که رفتی هیچ چیز تغییر نکرده است …
من هنوز قهوه میخورم سیگار میکشم پیاده میرم …
هستم؛ اما تلخ تر بیشتر تنهاتر
.
.
.
بازم جمعه و بازم دل تنگ …
خدایا کاش جمعه رو از زندگی من برداری …
این صبح های خالی و این ظهر های ساکت و غروبهای دلتنگش رو …
چه فرقی داره واسه من اگه یه روز از روزای بی حاصلم کم بشه …
زمزمه های امروزم رو اینجا به یادگار می ذارم شاید هفته بعد من شش روز باشه . . .
.
.
.
امشب از اون شبهاست که من، دوباره دیوونه بشم
تو مستی و بی خبری اسیر میخونه بشم
امشب از اون شبهاست که من، دلم می خواد داد بزنم
تو شهر این غریبه ها دردم رو فریاد بزنم
.
.
.
من همونم که همیشه
غم و غصه ام بیشماره
اونیکه تنها ترینه
حتی سایه ام نداره
این منم که خوبیامو
کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت
همه ی هستیشو باخته
.
ادامه مطلب...
نمی خواهد مرا «عاق» کنی؛
همین که نگاهت رنجیده باشد؛
دنیای من، جهنم است …!
.
.
.
من مانده ام
و انبوهی از اندوه
و تو بهانه ی چشمانم کمی آرام تر از دیدگانم جدا شو . . .
.
.
.
من از اعدام نمیترسم!
نه از “چوبش” نه از “دارش”
من از پایان بی دیدار میترسـم
.
.
.
من هم مثل همـه ی آدمـهــا /درد/ دارم …
حتـمـاً کـه نـبـایـد جـای ِ زخـم هـایـم را
بـه شمـا نـشان دهم
.
.
.
خیلــــی وقــــتا بهــم میگن :چرا میخنــــدی بگو ما هــــم بخنـــدیم…
اما هرگــــز نگفتــن:چرا غصــــه میخوری بگـــو ماهــم بخــوریم…
.
ادامه مطلب...
به خاطر آور ، که آن شب به برم ،
گفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرم .
کنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری ، شکسته بین ما .
گریه می کنم
با خیال تو
به نیمه شب ها ،
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها .
بی تو خسته ام
دل شکسته ام
اسیر دردم ،
از کنار من
می روی ولی
بگو چه کردم
رفته ای و من ، آرزوی کس
به سر ندارم .
قصه ی وفا با دلم مگو
باور ندارم .......